یک مادر

یک مادر

مینویسم فقط به خاطر مادرم
یک مادر

یک مادر

مینویسم فقط به خاطر مادرم

مادر برای تو می نویسم....

 مادر برای تو می نویسم....

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست....

برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست....

برای تویی که احساسم از آن ،وجود نازنین توست....

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد....

مادر برای تو می نویسم....

 

تقدیم به مادران پرمهر و محبت ایرانی

مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد،کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته

رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده، آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گامهای توست، ماه و خورشیدت ننامم که آن دو نور تو را به عاریت گرفته اند، ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا، تو را نسترن و یاس و یاسمن نمی دانم که گل نیز عطر و بویش را از تو دارد،آبشاران خروشان از مهر توست و دشت وسعت خویش را از قلبت گرفته. مادر تو را با کدامین شعر و غزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند؛ تو خود یک دنیا کلامی و یک عمر واژه ای.

... مادر ای طراوت بهاران و ای هستی بخش زندگانیم، تو را چه بنامم و وصفت چه بخوانم که بیکران آسمانها و دریاها و هرچه در اوست در پیش نام تو کوچکند و عزیز و اکنون تو را ای بزرگ، ای بی همتا با تمام عظمتت در قلب کوچک خود می یابم و یزدان پاک را سپاس می گویم که این نهال عشق و محبت را به قلب من ارزانی داشت

باشد که به جبران نیکیهایت و به پاس دلواپسیهایت همواره تو را عزیز بدارم و محترم و همواره آواز من این باشد که

مادر... دوستت دارم ... دوستت دارم

عمرت مستدام؛ نامت جاودان و روزت مبارک

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی



ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی


بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی


یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»


در آینه صبح و مسا حضرت هـادی


دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها


خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی


بردند همان شب که سوی بـزم شرابت


چون از تو نکردند حیا حضرت هادی


افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد


بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی


افسوس، به جور از حرم مادر و جدت


گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی


کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا


آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی


کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟


ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی


بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر


حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی


در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر


شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی


"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند


ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی


حضرت امام محمد باقر علیه السلام

 

تصویر صفحه اصلی

ولادت پنچمین نور ولایت ، امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد.

زندگینامه امام باقر علیه السلام

1.حضرت امام محمد باقر علیه السلام 
2.شهادت امام باقر علیه السلام 
3.زنان و فرزندان 

حضرت امام محمد باقر علیه السلام
نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است . کنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن علیه السلام و از سوی پدر به امام حسین علیه السلام می رسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین علیه السلام است . تولد حضرت باقر علیه السلام در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد . دوران امامت امام محمد باقر علیه السلام از سال 95هجری که سال درگذشت امام زین العابدین علیه السلام است آغاز شد و تا سال 114ه . یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است .

 در دوره امامت امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید ، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند . قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی علیه السلام متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند .

 برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند . اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند . بدین جهت امام محمد باقر علیه السلام و پس از وی امام جعفر صادق علیه السلام از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر علیه السلام مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام باقر علیه السلام علم و فضیلت به مردم آموخته می شد .

 ابوجعفر امام محمد باقر علیه السلام متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین علیه السلام و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد ، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر علیه السلام دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود . از آن حضرت می پرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟ پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار ، نمی توانم تعظیم شعائر دین کنم . امام پنجم علیه السلام بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود .

 در ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد . امام باقر علیه السلام در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، کمال مواظبت را داشت . می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید .

 در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای کشت آماده می ساخت . آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود . بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند . مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد علیه السلام و فرزند ارجمندش امام محمد باقر علیه السلام پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت علیه السلام توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود ، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

 امام سجاد علیه السلام با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر علیه السلام با تشکیل حلقه های درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است .

 چنان که در این حدیث آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد علیه السلام شرفیاب شد . صدای کودکی را شنید ، پرسید کیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا ، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت . این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد . باری ، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود .

 نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، که به ویژه در 19سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتی که نقل شده است ، در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی علیه السلام نبوده اند . در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام گوئیا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند ، و در کنار دریای بیکران وجود علی علیه السلام تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند . بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

 و بارها می گفت : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر علیه السلام مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند ، و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر علیه السلام را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام علیه السلام شدند ، و به قول یکی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر علیه السلام نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از این طریق مناسب تر می دید ، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود ، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت .

 در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری نیز آن را دامن می زد : و آن راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود . روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر علیه السلام که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید می کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر علیه السلام می فرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن . و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر علیه السلام وارد شد ، چون امام علیه السلام زید بن علی را دید ، این آیه را تلاوت کرد : " یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله " . یعنی : " ای مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خدای را " . آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک ، ای زید ، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه ای .

 می دانیم که زید برادر امام محمد باقر علیه السلام که تحت تأثیر تعلیمات ائمه علیه السلام برای اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ، در سال ( 120یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق علیه السلام خروج کرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند . و چنانکه تاریخ می نویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است . امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند ، که زمینه را مساعد نمی دیدند ، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی دیگر از مبارزه است ، دست زدند .

 چه در این دوره ، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایه ریزی و تدوین اصول مکتب - که امری بسیار ضروری بود - پیش آمد . اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش می آمد و احساس می کردند امام علیه السلام نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم علیه السلام " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعلیم می دهد ، تکان می خوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام علیه السلام می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... برای شناخت این امر ، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است می پردازیم : " در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموی ، به حج می آید ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج می رفتند .

 روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی می کند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفه های خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینی بزرگ می یابد و به گوش هشام می رسد. هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بیند که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدینه می فرستد و از فرماندار مدینه می خواهد که امام باقر علیه السلام و فرزندش را به دمشق روانه کرد ، و چنین می شود .

 حضرت صادق علیه السلام می فرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامی که به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانه ای ( جاهایی که در آن نشانه برای تیراندازی می گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در پیش می رفت و من از عقب او می رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شده ام . اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " .

 هشام قسم یاد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمی دارم " . آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند . پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنکه نه تیر پیاپی افکند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : " نیک تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا می گفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده است " . پدرم فرمود : " می دانی که در میان اهل مدینه ، این فن شایع است . من در جوانی چندی تمرین این کار کرده ام " .

 سپس امام صادق علیه السلام اشاره می فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر علیه السلام سخن می گوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن می گوید .

 اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت می کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام علیه السلام شده اند ، امام را رها می کند و به شتاب روانه مدینه می نماید . و پیکی سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف امام علیه السلام در این سفر ، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد . جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر علیه السلام وصیت می کند به فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام که مقداری از مال او را وقف کند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای او محفل عزا اقامه کنند . توجه به موضوع و تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .

شهادت امام باقر علیه السلام 
حضرت امام محمد باقر علیه السلام 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السلام زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی ، تعلیم شاگردان ، رهبری اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است ، پرداخت و لحظه ای از این وظیفه غفلت نفرمود . سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان 
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود . ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند . علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند

----------------------------------------------------------------------------

rightذکر روز چهارشنبه : یا حی و یا قیومleft

ذکر روزهای هفته
بارها گفت محمد که علی جان من است ، هم به جان علی و جان محمد صلوات

salavat

اهدا می کنیم به ارواح ملکوتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام ، همه شهدا از صدر اسلام تا کنون ، امام شهدا و جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف


در فضیلت و اعمال ماه مُبارک رجب


بسم الله الرحمن الرحیم

در فضیلت و اعمال ماه مُبارک رجب

 

رجب نام نهری است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر هر که یک روز رجب را روزه دارد البته از آن نهر بیاشامد.

در فضیلت ماه رجب از حضرت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - روایت شده که ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهی در حُرمت و فضیلت به آن نمی رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است . 
رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است کسی که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودی بزرگ خدا گردد و غضب الهی از او دور گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته گردد.

از حضرت صادق علیه السلام منقولست که حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - فرمود:

« ماه رجب ماه استغفار امّت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را اَصَب می گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امّت من بسیار ریخته می شود.» پس بسیار بگویید:

«اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَهَ »

روز اول رجب روز شریفی است و در آن چند عمل است:

اوّل: روزه گرفتن، روایت شده که حضرت نوح - علیه السلام - در این روز به کشتی سوار شد و امر فرمود کسانی را که با او بودند روزه بدارند و هر که این روز را روزه بدارد آتش جهنم یک سال از او دور شود.

دوّم: غسل کند.

سوّم: زیارت امام حسین – علیه السلام – کند.

موارد دیگر به کتاب ارزشمند مفاتیح الجنان رجوع شود.

روز اول رجب مصادف با ولادت با سعادت پنجمین چراغ هدایت امام محمد باقر – علیه السلام - می باشد .